نقد و بررسی کتاب لافکادیو (شیری که جواب گلوله را با گلوله داد) نوشته شل سیلور استاین (عمو شلبی)

جهت مشاهده نقد و بررسی کتاب لافکادیو و مطالب طنز آن به ادامه مطلب بروید.1- آنجایی که شکارچی می خواهد لافکادیو را بکشد ولی چون در تفنگش گلوله نبود همه چیز برعکس می شود و لافکادیو او را یک لقمه چپ می کند!
2- آنجایی که لافکادیو نمیداند که چگونه باید با تفنگ شلیک کند و برای این کار حتی از دندانش و سبیل هایش هم استفاده کرد! که در آخر این کار را با دمش عملی کرد.
3- آنجا که لافکادیو پس از مدّت ها توانست تفنگ را با پنجه هایش بلند کند بعد تیراندازی کند بعد آسمان را بزند و سپس کوه ، آبشار ، پرتگاه ، درخت ها ، نارگیل های روی درخت ها ، دانه های روی بوته ها ، مگس های روی بوته ها ، گوش مگس ها ، گرد روی گوش مگس ها ، آفتاب روی گرد گوش مگس ها را بزند و تبدیل به بهترین تیرانداز دنیا شد!
4- زمانی که شکارچی ها برای دوّمین بار حمله کردند و لافکادیو دانه به دانه آنها را کشت و مهمّات آنها را برداشت!
5- آنجایی که سر و کلّه مرد سیرک باز تاس چاق پیدا شد و بعد از اینکه به توافق رسیدند، سیرک باز شروع به آوازخوانی کرد!
6- آنجایی که لافکادیو به شهر رفت و وقتی می خواست سوار تاکسی شود با یک غرررررر به راننده فهماند حرف اضافه نزن و همین طور زمانی که متصدّی هتل اجازه ورود به لافکادیو نداد ، وقتی که به آسانسورچی فهماند دوست دارد با آسانسور بالا و پایین برود و قضیه آرایشگر و پیش خدمت رستوران و خیّاط!
7- آنجایی که خیاّط اوّل می گفت : چشم بعد خیّاط دوّم می گفت : چشم قربان و خیّاط سوّم هم می گفت : چشم، اطاعت قربان!
8- آنجایی که در سیرک توانست سیب های روی سر مردم را بزند ولی یک تیرش خطا رفت!
9- آنجایی که تازه یاد گرفته بود که امضا بدهد ، گلف بازی می کرد ، شنا و غوّاصی می کرد ، نقّاشی می کرد ، نرمش می کرد ، اسکیت بازی می کرد ، دوچرخه سواری می کرد و آواز خواندن و گیتار زدن هم یاد گرفت!
10- تمام!